[RB:Rozblog_Js]
لوگو وب سایت

وبسایت تفریحی لاو تو فان

جدید ترین مطالب
بخش بایگانی

یک شنبه 13 اسفند 1391
  • نویسنده :
  • بازدید : 731 مشاهده
  • دسته بندی : , ,

 تشکیل حکومت های مستقل در ایران : طاهریان , صفاریان , سامانیان

 

الف ) طاهریان : 
 

مأمون معروفترین سردار خود بنام طاهر را امیر خراسان کرد و طاهر قصد داشت حکومتی مستقل تشکیل دهد و با اعلام استقلال ، اولین حکومت مستقل ایرانی بعد از اسلام را در ایران تشکیل داد و بنام خود ، به حکومت طاهریان معروف شد او پس از انتخاب نیشابور به پایتختی تمام خراسان و سیستان و قسمتی از ماورالنهر (سرزمینهای بین دو رود جیهون و سیحون ) را گرفت وبه کشاورزی اهمیت داد ولی آخرین امیر طاهری محمدبن طاهر فردی مقتدر نبود و در نهایت این حکومت بدست یعقوب لیث سرنگون شد . 
اجداد طاهر حاکم منطقه پوشنگ هرات بودند و پس از رفتن مأمون به بغداد طاهر را در خراسان امیر کرد – البته مأمون از طاهر به خاطر قتل برادرش امین دلگیر بود و می خواست با دادن حکومت خراسان زحمات او را قدر دانی کرده و هم طاهر را از چشم خو د دور کند . ابتدا طاهر به نام خلیفه خطاب می خواند ولی پس از اعلام استقلال سکه به نام خود ضرب کرد که نام خلیفه نبود و وقتی نام خلیفه را از خطبه نماز جمعه حذف کرد طاهر روز بعد بطور ناگهانی در گذشت که گویا به دست مأموران خلیفه مسموم و کشته شد . و بعد از نزدیک دو سال حکومت بر خراسان از دنیا رفت .

ب) صفاریان : 
 

همانطور كه مي‌دانيم اولاد ليث صفار از سيستان كار خود را آغاز كردند و در واقع خاستگاه ابتدايي آنان همان سيستان مي‌باشد. ولي پس از اندك مدتي يعقوب به خراسان ، كرمان ، فارس و ... دست يافت و پس از صلح و اظهار اطاعت عمرو از خليفه ، خليفه فرمان حكومت « مناطقي كه در اختيار يعقوب بود ، خراسان ، طبرستان ، گرگان ، ري و فارس را نيز به او بخشيد و منصب صاحب شرطگي بغداد را نيز به او واگذار كرد. » پس از فراز و نشيب‌هايي كه در روابط خليفه با عمرو بوجود آمد ، قلمرو حكومت عمرو محدود و وسيع مي‌شد و بالاخره در زمان حكومت نيمه مستقل جانشينان عمرو ، قلمرو حكومت آنان غالباً به همان سيستان محدود مي‌شد.
به هر حال محدوده حكومتي سلسله صفاريان را بطور خلاصه مي‌توان اينطور عنوان كرد كه : « صفاريان بعد از قدرت گرفتن در سيستان توانستند امپراطوري پهناوري اما مستعجل در شرق عالم اسلام بر پاي دارند كه از باميان و كابل در شرق گرفته تا اهواز و اصفهان در غرب و جنوب امتداد داشت. » مشي سياسي در مورد مشي سياسي صفاريان بايد بگوييم كه فقط در دوران يعقوب و عمرو ، يعني دو حاكم مهم اين سلسله مي‌توان در اين مورد سخن گفت ، چون بقيه خاندان صفاري كه حكومت كم اهميتي را در سيستان تا سال 392 ادامه دادند ، در حقيقت تابع حكومت‌هاي ساماني و غزنوي بودند و سياست مستقلي نداشتند. ولي درباره يعقوب و عمرو هم اگر چه بعضي معتقدند كه « كاملاً روشن است كه خلفا و صفاريان حتي لحظه‌اي به هم اعتماد نداشتند. »ولي اين عدم اعتماد موجب نمي‌شد كه يعقوب و يا عمرو و از سوي ديگر خليفه عباسي در مواقعي كه سياستشان اقتضا مي‌كرد ، با هم از در دوستي و آشتي در نيايند و به همين دليل نمي‌توان به طور قاطع از سياست دوستي و اطاعت كامل صفاريان از خليفه و يا به عكس از دشمني هميشگي آنان با هم سخن بگوييم. 
اكنون به نمونه‌هايي از سازش با خليفه از سوي يعقوب اشاره مي‌كنيم : 
در سال 255 و پس از فتح كرمان و فارس « يعقوب تعدادي اسب و بار با مشك و جامه‌ها براي معتز فرستاد به پيشكش » و يا در سال 257 « ابو احمد بن متوكل ولايتداري بلخ و طخارستان و ولايتهاي مجاور چون كرمان و سيستان و سند و ... را براي وي ( يعقوب ) نوشت و سالانه مالي براي وي نهاد كه اين را پذيرفت و برفت. در ربيع الآخر همين سال فرستاده يعقوب بن ليث بيامد با بت هايي كه مي‌گفت آن را از كابل گرفته است. »و يا در سال 259 پس از فتح نيشابور ، يعقوب فرستادگاني به نزد خليفه فرستاد و بوسيله آنان ضمن اعلام خبر فتح نيشابور به خليفه ، سر عبدالرحمن خارجي را نيز « كه از سي سال پيش در هرات دعوي خلافت داشت » فرستاده بود و بعد در سال 260 پس از جنگ با علويان طبرستان يعقوب در نامه‌اي به خليفه مي‌نويسد : « من ... گروهي را بكشتم كه در روزگار من همانند آن نبوده و هفتاد كس از طالبيان را اسير كردم. » 
با توجه با اين نمونه‌ها مي‌بينيم كه يعقوب چنانكه برخي گمان كرده‌اند ، سوداي مخالفت بنيادي عليه خلافت عباسي را نداشته است و حتي جنگي را كه بين او و خليفه اتفاق افتاده است بنا بر تحليل محمد تقي بهار در تصحيح تاريخ سيستان مي‌توان فريب يعقوب و تصور اينكه وي مي‌تواند بغداد را بدون جنگ تصرف كند دانست و به هر حال وقتي كه وي متوجه مي‌شود خليفه قصد توطئه عليه او را دارد ، سعي در برانداختن وي مي‌كند كه در نهايت نيز موفق نمي‌شود. سياست و خط مشي صفاريان در دوره عمرو ليث نيز همان بود كه در زمان يعقوب مشاهده مي شد . يعني عمرو نيز قصد ابراز مخالفت اساسي با خليفه را نداشت و تا زماني كه كار با ارسال هدايا و مماشات و اظهار اطاعت درست مي‌شد ، سوداي مخالفت در سر نمي‌پروراند. 
اينك به ذكر نمونه‌هايي از اين سياست عمرو مي‌پردازيم : 
در سال 268 وي هدايايي براي خليفه فرستاد كه « بهاي آنچه فرستاده بود و هديه كرده بود پانصد هزار دينار مي‌شد. » و يا در سال 279 « فرستاده عمرو ليث صفار با هديه‌ها به نزد معتضد آمد و ولايتداري خراسان را خواست. » و يا در سال 284 فرستاده خليفه معتضد « سوي عمرو بن ليث صفار رفت كه به نيشابور بود و خلعتها و پرچمي به نشان ولايتداري وي بر نيشابور با هديه‌هايي از جانب معتضد همراه داشت. » و همينطور در سال 286 « هديه عمرو بن ليث صفار از نيشابور به بغداد رسيد ، مبلغ مالي كه فرستاده بود چهار هزار درم بود با بيست اسب با زينها و لگامهاي مزين نقره كاري و يكصد و پنجاه اسب با جلهاي منقش با جامه‌ها بوي خوش و تعدادي باز » در مفابل اين اقدامات يعقوب و عمرو ، خليفه نيز مقابله به مثل مي‌كرد ، يعني وقتي كه بخاطر سركوبي شورش‌ها به كمك يا بي‌تفاوتي صفاريان نياز داشتند با آنها روابط حسنه برقرار مي‌كردند و زماني كه نگراني از شورش‌ها نداشتند و يا از سوي صفاريان احساس خطر مي‌كردند ، با آنها سر ناسازگاري مي‌گذاشتند ، بطوري كه در چندين سال حكومت صفاريان ، چندين بار يعقوب و عمرو در سمتهايي عزل و نصب شدند و اين نشاندهنده اين واقعيت است كه هم خليفه و هم صفاريان تنها به قدرت خود مي‌انديشيدند و آنچه كه از سوي بعضي عنوان مي‌شود كه صفاريان و ديگر سلسله‌هاي نيمه مستقل ايراني قصد آزادسازي ايران از يزر حكومت اعراب را داشته‌اند ، حداقل در مورد حكومت صفاريان نمي‌تواند كاملاً درست و مستدل و مستند باشد . 
نا امنی در سیستان و خراسان ، یعقوب را به فکر انداخت تا با دوستان خود خوارج را سرکوب کنند و با سرکوبی آنها قدرت و آوازه ی یعقوب و گروهش بیشتر شد و طرفدارن بسیاری برایش فراهم ساخت گروهی که یعقوب رهبری آنها را بر عهده داشت عیاران بودند آنها گروهی بودند که طرفدار جوان مردی و بخشش و کمک به ضعیفان بودند اما گاهی به راهزنی و غارت کاروان ها می پرداختند یعقوب مردی دلیر و زیرک و جوانمرد بود . پس از انقراض طاهریان و تصرف خراسان فارس را از نفوذ مأموران خلیفه در آورد و به جندی شاپور یا اهواز رسید و خود را برای جنگ با خلیفه ی عباسی آماده کرد یعقوب به قصد جنگ روانه عراق شد ولی پس از پیروزی اولیه سر انجام از سپاه خلیفه شکست خورد و پس از چندی مبارزه با بیماری در آنجا در گذشت و برادرش عمر ولیث جانشین او شد و با خلیفه صلح کرد و به خلیفه مالیات داد . 
ولی خلیفه بطور پنهانی به تحریک مخالفان عمر لیث پرداخت و امیر اسماعیل سامانی حاکم مأورالنهر را با او در گیر کرد و در نهایت امیر اسماعیل او را اسیر و به بغداد فرستاد و او در زندان خلیفه به قتل رسید و صفاریان ضعیف شده و تنها در سیستان حکومت می کردند . علل سقوط صفاريان : اگر شكست و اسارت عمرو ليث صفاري در جنگ با امير اسماعيل ساماني را در حقيقت به عنوان سقوط سلسله صفاريان در نظر بگيريم ، لاجرم بايد علل سقوط اين سلسله را در اعمال و سياست‌هاي يعقوب و بخصوص عمرو بابيم. بعضي از محققين علت شكست عمرو از اسماعيل و به تبع آن سقوط سلسله صفاري را ، « خود بزرگ بيني عمرو و بعضي ديگر « توقعات بيش از اندازه خود او » دانسته‌اند ، زيرا گفته شده « عمرو از سلطان خواسته بود كه وي را ولايتدار ماوراءالنهر كند ، كه آن ولايت را بدو داد. » 
البته تقاضاي حكومت ماوراءالنهر توسط عمرو از خليفه از يكسو مي‌تواند فزونخواهي باشد كه در طبيعت هر انساني كم و بيش هست و يا شايد كينه قبلي عمرو از اسماعيل در رابطه با همكاري او با رافع بن هرثمه در مخالفت با عمرو باشد ، به هر حال عمرو در پي گرفتن حكم حكومت ماوراءالنهر به آنجا لشكر كشيد و هر چه امير اسماعيل خواست از وقوع جنگ جلوگيري كند ، موفق نشد. از جمله اقدامات امير اسماعيل براي جلوگيري از جنگ نقل شده كه « اسماعيل گروهي از سرهنگان عمرو بگردانيد و ايشان را از خداي تعالي بترسانيد كه ما مردمان غازي‌ايم و مالي نداريم و اين مرد دنيا همي طلب كند و ما آخرت ، از ما چه خواهد؟ » و يا اينكه گفته‌اند كه اسماعيل به عمرو پيغام داد كه « تو جهاني پهناور بدست داري ، تنها ماوراءالنهر بدست من است و من در يك مرز هستم ، به آنچه در دست تو هست قانع باش و مرا بگذار در اين مرز مقيم باشم ، اما عمرو نپذيرفت. » و بالاخره در جنگي كه بين اين دو اتفاق افتاد ، عمرو شكست خورده و اسير شد و سرانجام در زندان خليفه درگذشت يا كشته شد و با وفات او در حقيقت دوران حكمراني تقريباً مستقل و درخشان صفاريان نيز به سر آمد. 
شايد دليل ديگر سقوط صفاريان اين نكته باشد كه صفاريان سياست روشني از نظر مذهبي و برخورد با خلافت نداشتند ، زيرا آنها از سوي گاه با خلافت سني عباسي و گاه با حكومت شيعي علويان مبارزه و مخالفت مي‌كردند و هم چنين اينكه گاهي با خوارج مبارزه و گاهي با آنها همكاري مي‌كردند و به هر حال قدرت حكومت آنان بيشتر متكي بر نيروي نظامي بود و توجهي به ايجاد مشروعيت مذهبي حكومت خود در نظر مردم نداشتند و به همين دليل است كه آنها نيز مانند بسياري ديگر از حكومت‌هاي نيمه مستقل ايراني بعد از اسلام به محض اينكه فتوري در قدرت نظاميشان ايجاد شد و قدرت نظامي خود را تا حدي از دست دادند، از حمايت و پشتياني مؤثر مردم نيز محروم شدند و بدين ترتيب از قدرت ساقط شدند. یعقوب پسر رویگرزاده ای که در ده قرنین در یک منزلی مشرق زرنج پایتخت سیستان بود و به همراه برادرش به شغل پدر که صفاری (رویگری ) بود مشغول بود.
ولی بعدها سر دسته ی عیاران شد و توانست سیستان را گرفته و با تصرف خراسان و انقراض طاهریان به سال 261 قمری نام خود را در تاریخ ایران پر آوازه کند معتمد خلیفه بغداد از اقدامات یعقوب به وحشت افتاد و با فرستادن رسولی از او خواست با تائید حکومت وی از سوی خلیفه مالیات سالیانه را نصف کند ولی او در جواب گفت من با نان و پیاز زنده ام و تو نگران حکومت خود باش و بالشکر یانی آماده به واسط رهسپار شد و در جنگی بنام دیر العاقول پیروز شد اما برادر خلیفه بنام، فرمان داد که آب رودخانه دجله را در میان لشکر یعقوب انداختند و چون گل و لای مانع پیشرفت لشکر او شد یعقوب برای نخستین بار در عمر خود شکست یافته و سه زخم خورد و به خوزستان بازگشت و در جندی شاپور اقامت گزید ولی در آنجا به بیماری قولنج مبتلا شد و در دزفول در گذشت . خوراکش نان خشک و پیاز بود و آن را همواره در ساقه ی چکمه ی خود جای می داد و بندرت می فرمود که برای او غذای گرم بپزند . با وجود آنکه رویگرزاده بود استعداد عجیبی در فرماندهی و جنگاوری داشت . در اوایل کارش به امر خلیفه به مدت 7 سال بنام یعقوب در مکه و مدینه خطبه می خواندند و او را ملک الدنیا و صاحبقران می گفتند .کنیه او ابو یوسف بود . 

ج) سامانیان : 
 

سامانیان اسیران ترک نژاد را پس از مدتی در سپاه خود قرار می دادند و بعضی از آنها به مقام فرماندهی سپاه می رسیدند که به آن فرماندهان سپهسالار می گفتند . کار این سپهسالاران بجایی رسیده بود که امیران سامانی را بر کنار یا جابجا می کردند و این بزرگترین مشکل سامانیان بوددر نهایت حکومت مسلمان و ترک نژاد آل افراسیاب به بخارا حمله و حکومت سامانیان را منقرض می کردند . سامانیان در ماوراء النهر خاندانی ایرانی بودند که به کار مرزداری و جنگ با ترکان بت پرست مشغول بودند و امیر اسماعیل با انتخاب بخارا به پایتختی قلمرو حکومت سامانیان را گسترش داد و در جنگ با عمر و لیث او را اسیر و به بغداد فرستاد . امیر اسماعیل با عدالت و عمران کشور قدرت فراوانی بدست آورد و به زبان فارسی علاقمند بود و رو دکی در دربار او روزگار می گذارند جانشینان امیر اسماعیل نیز با کمک گرفتن از وزیرانی چون بلعمی و جیهانی بر عظمت حکومت خود افزودن ولی با روی کار آمدن سپهسالاران یعنی فرماندهان بزرگ سپاه که در اصل اسیران ترک نژاد بودند که بر اثر لیاقت خود برای مقام رسیده بودند در کار وزیران و خود امیران سامانی دخالت می کردند . و در اواخر قرن چهارم بر اثر ضعف آنها خاندان آل افراسیاب با تصرف بخارا آنها را منقرض کردند . سامانیان خاندانی ایرانی بودند که نسب خود را به بهرام چوبین از سرداران ساسانی می رسانید ند .
جد ایشان سامان خدا نام داشت که در دهستان سامان از نواحی بلخ فرمانروایی می کرد و ابتدا کیش زرتشتی داشت ولی در زمان هشام اسلام آورد . و پسران او به کار مرزبانی و جنگ با کفار ترک مشغول بود . امیر اسماعیل سامانی بنیانگذار این سلسله فرزند احمد با خلیفه عباسی موافق و مورد حمایت خلیفه بود .او فردی دلیرو جوانمرد ، دیندار و خداترس بود و چون به جنگ ترکان غیر مسلمان می پرداخت او را سالار غازیان می نامند بر اثر عدل و داد و انصافی که داشت او را امیر ماضی یعنی پادشاه در گذشته لقب دادند و پس از در گذشت او به سال 295 هجری قمری جسد او را در بخارا دفن و بقعه ی بر آن ساختند . حکومت طلایی سامانی مربوط به نصر دوم نوه ی امیر اسماعیل است جیهانی وزیر نصر بن احمد بود ولی در اواخر امر به مذهب اسماعیلی گروید و براثر ابتلا به سل ناتوان شد – غلامان ترک و سپهسالار او را بر کنار و پسر او نو ح را جانشین کردند و پس از مرگش به امیر سعید ملقب شد . و از زمان نوح بن نصر دوران ضعف سامانیان تا اواخر حکومت آنها آغاز شد .



مطالب مرتبط

تظرات ارسال شده

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: